خــُــلــِدستان طریقت
فرهنگی، ادبی ، اجتماعی
| ||
|
۩۩۩ ☫ تضمین از غزلیات حضرت امام خمینی (ره)☫ ۩۩۩ « تضمین غزل خلوت مستان حضرت امام خمینی » دربزم حریفان نمودیم دعـائی در جرگه عشـاق تنیدیم ثنائی در حلقه رندان گر فتیم شفـا ئی «در حلقه درویش ندیدیم صفائی در صومعه ازاو نشنیدیم صدائی » در مذهب منصور شمردیم حسابی در پرتو انوار ندیدیم شهـابی در شعشعـه ی نور ندیدیم حجا بی « در مدرسه از دوست نخواندیم کتابی در ماء ذنه از یا ر ند یدیم نو ا ئی » دریای به تلاطم شـده امّانشریدیم نظـار ه نمو د یم و لیکن نر هید یم از سختی طوفـان بلا سخت رمیدیم «در جمع کتب هیچ حجابی ند ریدیم در در س صحف راه نبردیم به جائی » از بزم رفیقان به عدالت گذراندیم از ورطه ء رندان دلا لت گذراندیم ازشوق وصالت به خیالت گذراندیم « در بتکده عمری به بطالت گذراندیم از بزم حریفان طلب کرده دوائی » از مکتب مجنون چه شیرین چه شرابم از مجمع رندان خـرابات خرابم از درگه یاران چرا؟ نقـش بر آبم « در جرگه عشـاق روم بلکه بیابم از گلشـن دلدار نسیمی رد پائی» این نظم « طریقت» نه از روی ملال است از «خلوت مستان»که تضمین زلال ا ست بنیـاد سخن مقصد و محصول کمال است «این ماو منی جمله زعقل است عقال است در خلوت مستان نه منی هست و نه مائی » ۩۩۩ ☫«تضمین ازغزل پرده نشین حضرت امام خمینی »☫ ۩۩۩ آنان که سخن قافله در قافله راننـد در بارگه حسن همـه پرده دراننـد بیت الغزل خویش زاشعار تو راننـد « این قافله از صبح ازل سوی تو راننـد تا شام ابد نیـز به سوی تو رواننـد » در ویش صفت درپی فرمان چو برقنـد ازبرق نگاه تو پنـاهنده به دلقنـد نیکو صفتا ننـد که افتا ده به شر قنـد «سرگشته وحیران همه در عشق تو غرقنـد دل سوخته هر ناحیه بی تاب و تواننـد» در میکـده جویند ز اسرار و کما لت در صومعـه و دیر نیآمد به مثـالت ای پرده نشین در پی گفتـار زلالت « بگشـای نقاب ازرخ و بنمای جمالت تا فاش شو د آنچه همـه در پی آننـد » بیـدار نشد دیده ی خمّـار رخ تو ما ندند طبیبـان چو بیمـاررخ تو رفت این دل دیوانه به گلزار رخ تو « ای پرده نشین در پی دیدار رخ تو جانها همه دل باخته دلها گراننـد» چشم از سر اغیار گرفتند و نشستند پیـران خرد توبه ی سی ساله شکستند می نوش که از مِی گره کار گسستند «درمیکـده رندان همه یاد تو مستند با ذکر تو در بتکده ها پرسه زنا ننـد» این گوهر دُ ر دانه ی ما را توصدف گیر از زمزمه ی نظم« طریقت» همه صف گیر دل سوخته ام دامن عشـاق شعف گیر « ای دوست دل سوخته ام را تو هدف گیر مژ گان تو و ابر وی تو تیر و کما ننـد»
۩خــُلدستان طریقت صفحه194-197 ۩_____ ۩۩۩ محمد مهدی طریقت ۩۩۩
نظرات شما عزیزان: زنگینامه پروین اعتصامی دسته بندی : زندگینامه ها شنبه 5 بهمن1392 - 6:33 بعد از ظهر زندگی پروین اعتصامی (زاده ۲۵ اسفند ۱۲۸۵ ۱۷ مارس ۱۹۰۷ در تبریز) فرزند یوسف اعتصامی (اعتصامالملک آشتیانی) فرزند میرزا ابراهیم آشتیانی فرزند ملا حسن فرزند ملا عبدالله فرزند ملا محمد فرزند ملا عبدالعظیم آشتیانی می باشد. مادرش اختر فتوحی (درگذشتهٔ ۱۳۵۲) فرزند میرزا عبدالحسین ملقب به مُقدّم العِداله و متخلص به "شوری" از واپسین شاعران دوره قاجار، اهل تبریز وآذربایجانی بود.وی تنها دختر خانواده بود و چهار برادر داشت.نام اصلی او "رخشنده" است. یوسف اعتصامی، پدر پروین نویسنده و مترجم بود. وی در آن زمان ماهنامه ادبی «بهار» را منتشر می کرد. او در سال ۱۲۹۱ به همراه خانوادهاش از تبریز به تهران مهاجرت کرد؛ به همین خاطر پروین از کودکی با مشروطهخواهان و چهرههای فرهنگی آشنا شد و ادبیات را در کنار پدر و از استادانی چون دهخدا و ملک الشعرای بهار آموخت. در دوران کودکی، زبانهای فارسی و عربی را زیر نظر معلمان خصوصی در منزل آموخت. وی به مدرسه آمریکایی IRAN BETHEL (ایران کلیسا) می رفت و در سال ۱۳۰۳ تحصیلاتش را در آنجا به اتمام رسانید. سپس مدتی در همان مدرسه به تدریس زبان و ادبیات انگلیسی پرداخت. پروین در نوزده تیر ماه ۱۳۱۳ با پسر عموی پدرش «فضل الله همایون فال» ازدواج کرد و چهار ماه پس از عقد ازدواج به کرمانشاه به خانه شوهر رفت. شوهر پروین از افسران شهربانی و هنگام وصلت با او رئیس شهربانی در کرمانشاه بود. اخلاق نظامی او با روح لطیف و آزاده پروین مغایرت داشت. او که در خانهای سرشار از مظاهر معنوی و ادبی و به دور از هر گونه آلودگی پرورش یافته بود پس از ازدواج ناگهان به خانهای وارد شد که یک دم از بساط عیش و نوش خالی نبود و طبیعی است همراهی این دو طبع مخالف نمیتوانست دوام یابد و سرانجام این ازدواج ناهمگون به جدایی کشید و پروین پس از دو ماه و نیم اقامت در خانه شوهر با گذشتن از مهریه اش در مرداد ماه ۱۳۱۴ طلاق گرفت. با این همه او تلخی شکست را با خونسردی و متانت شگفت آوری تحمل کرد و تا پایان عمر از آن سخنی بر زبان نیاورد و شکایتی ننمود. در سالهای ۱۳۱۵ و ۱۳۱۶ در زمان ریاست دکتر عیسی صدیق بر دانشسرای عالی، پروین به عنوان مدیر کتابخانهٔ آن، مشغول به کار شد.او ۳۵ سال داشت که درگذشت. آثار و سبک شعری ◾دیوان قصائد و مثنویات و تمیثلات و مقطعات دیوان پروین، شامل 238قطعه شعر میباشد، که از آن میان ۶۵ قطعه به صورت مناظره است. اشعار پروین اعتصامی بیشتر در قالب قطعات ادبی است که مضامین اجتماعی را با دیدهٔ انتقادی به تصویر کشیدهاست. در میان اشعار پروین، تعداد زیادی شعر به صورت مناظره میان اشیاء، حیوانات و گیاهان وجود دارد.درون مایه اشعار او بیشتر غنیمت داشتن وقت و فرصت ها، نصیحت های اخلاقی، انتقاد از ظلم و ستم به مظلومان و ضعیفان و ناپایداری دنیاست.در شعر پروین استفاده هایی از سبک شعرای بزرگ پیشین نیز شده است اشعار او را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: دسته اول که به سبک خراسانی گفته شده و شامل اندرز و نصیحت است و بیشتر به اشعار ناصرخسرو شبیهاست. دسته دوم اشعاری که به سبک عراقی گفته شده و بیشتر جنبه داستانی به ویژه از نوع مناظره دارد و به سبک شعر سعدی نزدیک است. این دسته از اشعار پروین شهرت بیشتری دارند نمونهٔ اشعار بخشی اندک از آنچه که پروین در سوگ پدرش سرودهاست: پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل تیشهای بود که شد باعث ویرانی من ... عضو جمعیّت حق گشتی و دیگر نـخوری غـم تـنهایی و مـهجوری و حـیرانی من من کـه قـدر گـهر پاک تـو مـیدانستم ز چـه مـفقود شـدی؟ ای گهر کـانی من من که آب تو ز سرچشمهٔ دل مـیدادم آب و رنگت چه شد ای لالهٔ نعمانی من؟ من یکی مرغ غزلخوان تو بـودم، چه فتاد؟ که دگر گـوش نـداری به نواخوانی من گنج خود خوانـدیَم و رفتی و بگـذاشتیَم ای عجب! بعد تو با کیست نگهبانی من؟ دو بیت اول یکی از اشعار پروین: گویند عارفان هنر و علم کیمیاست وآن مس که شد همسر این کیمیا طلاست ... وقت گذشته را نتوانی خرید باز مفروش خیره، کاین گهر پاک بی بهاست گر زنده ای و مرده نه ای، کار جان گزین تن پروری چه سود، چو جان تو ناشتاست ... زان راه بازگرد که از رهروان تهی است زان آدمی بترس که با دیو آشناست جان را بلنددار که این است برتری پستی نه از زمین و بلندی نه از هواست ... جمشید ساخت جام جهان بین از آنسبب کآگه نبود از اینکه جهان جام خود نماست زنگارهاست در دل آلودگان دهر هر پاک جامه را نتوان گفت پارساست ایدل غرور و حرص و زبونی و سفلگی است ای دیده، راه دیو ز راه خدا جداست ... در پیچ و تابهای ره عشق مقصدیست در موجهای بحر سعادت سفینه هاست ... دیوانگی است قصه تقدیر و بخت نیست از بام سرنگون شدن و گفتن این قضاست ... جانرا هرآنکه معرفت آموخت مردم است دل را هرآنکه نیک نگه داشت، پادشاست ای گل تو ز جمعیّت گلزار چه دیدی؟ جز سرزنش و بدسری خار چه دیدی؟ رفتی به چمن لیک قفس گشت نصیبت غیر از قفس ای مرغ گرفتار چه دیدی؟ برچسبها: [ جمعه 16 خرداد 1393برچسب:تضمین غزل حضرت امام (ره), ] [ 12:19 ] [ محمدمهدی طریقت ]
|
آبان 1394 تير 1394 فروردين 1394 اسفند 1393 بهمن 1393 دی 1393 آذر 1393 آبان 1393 مهر 1393 شهريور 1393 مرداد 1393 تير 1393 خرداد 1393 |
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |